اینجا جای حرفای یه دیوانه است! یه دیوانه که در تنهایی خودش گرفتار شده و دچار تب و هذیانه! این وبلاگ فقط یه محله برای نوشتن چیزایی که جای دیگه ای برای نگه داشتنشون نداشتم! من اینجا حرفامو میخوام بذارم، حرفای دلمو، حرفایی که گوشی برای شنیدنشون وجود نداره! حرفای یه دل دیوونه و شیدا! اگه تو هم دیوونه ای بیا تو! وگرنه اینجا وقتتو تلف نکن! عاقل من!

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 146
بازدید دیروز : 313
بازدید هفته : 875
بازدید ماه : 848
بازدید کل : 25589
تعداد مطالب : 120
تعداد نظرات : 24
تعداد آنلاین : 1



دریافت همین آهنگ
من و خدا!

گاهی دلت میگیره!

گاهی شدید احساس تنهایی می کنی!

گاهی دلت میخواد با یکی حرف بزنی اما هر چی نگاه می کنی می بینی هیچ کس نیست که بتونی باهاش حرف بزنی! نه اینکه کسی نیست، کسی نیست که بتونی حرف دلتو بهش بگی!

اونوقته که شدید احساس دلتنگی می کنی! اونوقته که دلت میگیره! اونوقته که غصه دار می شی و میگی یعنی توی این دنیای به این بزرگی با این همه آدم و این همه جمعیت! یکی حتی یک نفر نیست که بتونم راحت باهاش حرف بزنم؟

یکی که بشینه با حوصله و دقت به حرفات گوش بده! نه در موردت قضاوت بکنه، نه دیدش نسبت به تو بد بشه، نه دلش بحالت بسوزه، نه فکرای عجیب و غریب و نادرست در موردت بکنه!

اونوقته که با خودت میگی خوب باشه اشکالی نداره خدا که هست! میشینم با اون درد دل می کنم! با اون حرف می زنم! با اون غصه هامو تعریف می کنم!

تازه ازش راهنمایی هم میتونم بخوام! تازه خدا که بزرگه! خدا که قادره! خدا که تواناست! میتونه مشکلمو حل کنه! میتونه کمکم کنه! میتونه خیلی کارا بکنه!

بعد میشینی که با خدا حرف بزنی! می بینی بلد نیستی! نمیدونی چطوری حرف بزنی! آخه خدا که آدم نیست که خیلی راحت بشه باهاش خیلی معمولی حرف بزنی! آخه خدا خیلی بزرگه! خیلی عظمت داره! خیلی شکوه و ابهت داره!

اونوقته که غصه ات بیشتر میشه!

بعدش میگی خوب باشه اشکالی نداره! خدا که همه چیزو میدونه اینم میدونه ازم میگذره!

اصلا مگه خدا خودش نگفته بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را؟ دیگه نگفته که چطوری! پس خیلی ساده ومعمولی باهاش حرف می زنم! همون طور که با یه دوست حرف می زنم!

اونوقته که هی حرف می زنی و حرف می زنی و حرف می زنی!

بعدشه که آروم میشی! سبک میشی! امید تازه ای تو قلبت جوانه می زنه! راحت می شی و سبکبال!

اما

یه چیز دیگه هم این وسط شکل می گیره! یه چیز خطرناک! اونم انتظاره! از این به بعد دیگه منتظری! منتظر یه معجزه! یه اتفاق! یه چیز که همه اتفاقای بد رو از زندگیت دور کنه! یه اتفاق که همه چیزو به اون شکلی که تو دوست داری تغییر بده!

و وااااای به اون وقتی که از این اتفاق نا امید بشی! اونوقته که دیگه هیچ کس و هیچ چیز نمیتونه آرومت کنه!

و شاید مدتها طول بکشه تا بفهمی اونی که اشتباه کرده! اونی که توقع بیجا داشته! اونی که انتظار بیخود داشته تویی!

و اینکه تویی که یادت رفته که خدا، خداست! نه کسی که گوش بزنگ حرفا و دستورات تو باشه!

این که یادت رفته که خدا قادر هست، عالم هست، اما حکیم هم هست، مهربان هم هست، دلسوز و رؤوف هم هست!

و وقتی هم که تلنگری بهت میخوره و اینو میفهمی و یادت میاد دیگه دلت اینقدر غم و غصه و انتظار و نا امیدی توش جمع شده که دیگه هیچ چیزی آرومش نمی کنه!

چون دیگه روت نمیشه با خدا حرف بزنی! حالا دیگه حتی خدا رو هم نداری که باهاش درد دل کنی!

:: موضوعات مرتبط: حرف های دل من!، غمنامه، ،
:: برچسب‌ها: خدا, دعا, انتظار, خدای قادر, خدای عالم, خدای حکیم,
نویسنده : شیرین بانو
شب قدر

 

برای منم دعا کنید.

ملتمس دعای همه هستم!

 

:: موضوعات مرتبط: حرف های دل من!، غمنامه، کارت پستال!!، ،
نویسنده : شیرین بانو
شهادت حضرت علی علیه السلام بر همه تسلیت

شهادت حضرت علی علیه السلام بر همه تسلیت!

کاش لیاقتش رو داشتم! لیاقت این که بگم منم از یاران علی علیه السلام و شیعیانش هستم!

:: موضوعات مرتبط: حرف های دل من!، غمنامه، کارت پستال!!، ،
نویسنده : شیرین بانو
شب قدر

التماس دعا!

برای منم دعا کنید!!!

:: موضوعات مرتبط: حرف های دل من!، غمنامه، کارت پستال!!، ،
نویسنده : شیرین بانو
امشب غمگینم!

امشب غمگینم! اما نه از نوعی که قبلا بودم!

این دیگه فرق می کنه!

راستش وقتی خوب فکر می کنم می بینم هر قدر دوستش داشته باشم این طوری نمیشه!

شاید اگر خدای نکرده یه روز بلایی سرش بیاد! مرتب یادش بکنم و براش غصه بخورم اما غم و دردی که توی این شبا دارم

غم ضربت خوردن حضرت علی علیه السلام، غم شهادتشون یه جور دیگه ایه!

یه غم نورانیه! یه غم پر شور! یه غم زندگی زا!

فرق می کنه! خیلی!!!

:: موضوعات مرتبط: حرف های دل من!، غمنامه، کارت پستال!!، ،
:: برچسب‌ها: علی, ضربت, شهادت, قدر, شب, شب قدر, ,
نویسنده : شیرین بانو
هستی ام را ریختم یک جا با پای چشم تو

هستی ام را ریختم یک جا با پای چشم تو
نیست شد بود و نبودم در سرای چشم تو

تصمیم خودمو گرفتم! خوب راستشو بخوای، مدتها روش فکر کردم، دیدم نمیتونم نمیتونم دیگه به این شکل ادامه بدم
نمیتونم بیشتر از این بی اعتناییهای اونو تحمل کنم. دیدم دیگه نمی تونم کم محلی های اونو در مقابلش صبر کنم. دیگه نمیتونم همیشه و همیشه و همیشه بهش فکر کنم در حالی که اون اصلا به من فکر نمی کنه و به یاد من نیست
نمیتونم
سخته برام که اون با یکی دیگه خوش باشه و شاد باشه و خوش بگذرونه اما من دیوانه وار شب و روز به یادش باشم و خودمو آزاار بدم و مثلا عاشقش باشم و فقط و فقط اونو بخوام

:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: هذیانات من!، حرف های دل من!، غمنامه، تب!، ،
:: برچسب‌ها: انتظار, عشق, عاشق, کور, حقیقت, حقیقت تلخ, تاریکی, تنهایی, اشک, مرگ, ,
نویسنده : شیرین بانو
آرزوی خیلی ها بودم!

من – تــــو = تــــو + اون
به همین راحتی !!


تو ” برای ” من ” مهمـــّی . . .
او ” برای ” تو ” مهمـــّه . . .
تکلیف من هم کاملاً مشخّص

همه دردم این بود ....عشقش بودم وقتایی که عشقش نبود.....

 

برگ پِاییزی راهی ندارد جز سقوط وقتی میداند....درخت عشق برگ تازه ای رادر دل دارد

 

آرزوی خیلی ها بودم اما .... قربانی قدرنشناسی یك نفر شدم !!!

 

:: موضوعات مرتبط: حرف های دل من!، غمنامه، ،
:: برچسب‌ها: آرزو, قربانی, درخت, برگ, عشق, پاییز, من, تو, او, مهم, تکلیف, ,
نویسنده : شیرین بانو
زخمی ات خواهم کرد!

•  مانند شيشه 'شكستنم' آسان بود...

ولي ديگر به من'دست نزن'،اين بار'زخمي ات' خواهم كرد!!

:: موضوعات مرتبط: غمنامه، شعر، ،
:: برچسب‌ها: شیشه, شکستن, زخمی, ,
نویسنده : شیرین بانو
حالت بدون من چطور است؟!!

 
حـــالت بدون مـــכּ چطور است..؟؟


آرامتـرے..؟شادتـرے..؟


دغدغه هایت کمتر شده..؟!.....


من حالم خوب است اما تو باور نڪכּ...


من دل כּگراכּم و بـی تاب ...


و فقط یک سوال از درونم مرا به دار مےڪشد و


آכּ این است....چرا اینقدر راحت تכּهایم گذاشتے ...
 

 

:: موضوعات مرتبط: هذیانات من!، حرف های دل من!، غمنامه، ،
:: برچسب‌ها: دار, تنهایی, شبها, سؤال, ,
نویسنده : شیرین بانو
دعا کنید برام!

اینجا رو کردم کلبه دلتنگیام!

هر وقت که خیلی دلم گرفت! هر وقت که خیلی ناراحت شدم! هر وقت که دیگه تحملم تموم شد! میام اینجا!

میام و حرفای دلمو میگم! میگم برای کسی که میدونم هرگز اینا رو نمی بینه تا بخونه!

الانم دلتنگم! خیلی! اینقدر که از ته دل آرزوی مرگ دارم!

به چند نفرم تا حالا التماس دعا گفتم  و گفتم دعا کنن خدا منو به آرزوم برسونه! اما بهشون نگفتم که آرزوم چیه! نگفتم که تنها آرزوم الان مرگه! مرگ!

همیشه از مردن می ترسیدم؛ از مردنم همین طور! اما پریروز که دیدم یه مرده رو دارن می برن تا دفنش کنن! با دقت بهش نگاه کردم!

با خودم می گفتم چه آروم خوابیده! یه مرحله خیلی سخت و مهم رو پشت سر گذاشته!

با خودم گفتم ای کاش منم هر چه زودتر می مردم و از این وضع آشفته و داغون نجات پیدا می کردم!

آرزو کردم که هر چه زودتر من رو اینطوری ببرن!

خسته ام! خیلی! خیلی خیلی خسته ام!

خدایا!

دیگه بسه!

بسه برام!

دیگه بسه!

دیگه تحمل ندارم!

خواهش می کنم!

نمیدونم چند نفر ممکنه اینا رو بخونه! اما!

اما خواهش می کنم!

از هر کی که اینا رو می خونه!

ازتون خواهش می کنم که دعا کنید برام که خدا منو به آرزوم برسونه!

دیگه تموم بشه! دعا کنید خدا هر چه زودتر منو از این دنیا و این زندگی و این آشفتگی نجات بده و ببره اون دنیا!

دعا کنید هر چی زودتر بمیرم!

تو روو خدا دعا کنید!

 

:: موضوعات مرتبط: هذیانات من!، حرف های دل من!، غمنامه، ،
:: برچسب‌ها: دعا, دعا کنید, خدا, آرزو, مرگ, قبر, دفن, مرده, من,
نویسنده : شیرین بانو
من خودم هستم!
من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
من خودم بودم و یک حس غریب
که به صد عشق و هوس می ارزید
من خودم بودم و دستی که صداقت می کاشت
گرچه در حسرت گندم پوسید
من خودم بودم و هر پنجره ای که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود
و خدا می داند بی کسی از ته دلبستگیم پیدا بود
من نه عاشق بودم . . . و نه دلداده به چشمان سیاه
و نه آلوده به افکار پلید
من به دنبال نگاهی بودم . . . که مرا از پس دیوانگیم می فهمید
ارزویم این بود . . . . . . دور اما چه قشنگ
که روم تا در دروازه نور . . . تا شوم چیره به شفافی صبح
به خودم میگفتم . . . تا دم پنجره ها راهی نیست
من نمیدانستم . . . که چه جرمی دارد . . . دستهایی که تهیست
روزگاریست غریب . . .
من چه خوش بین بودم . . . همه اش رویا بود
و خدا می داند ... سادگی از ته دلبستگیم پیدا بود


:: موضوعات مرتبط: غمنامه، تب!، شعر، ،
:: برچسب‌ها: سادگی, دلبستگی, خوشبین, رؤیا, حس غریب, عشق, هوس, صداقت, پنجره, خدا, عاشق, دلداده, نور, صبح,
نویسنده : شیرین بانو
یاد گرفته ام


امشب همه چیز رو به راه است
همه چیز ارام.....ارام
باورت می شود....
دیگر یاد گرفته ام شبها بخوابم " با یک آرامبخش "


تو نگرانم نشو !
همه چیز را یاد گرفته ام !


راه رفتن در این دنیا را هم بدون تو یاد گرفته ام !
یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم !
یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ..بی صدا کنم !


تو نگرانم نشو !!
همه چیز را یاد گرفته ام !


یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی انکه تو باشی !
یاد گرفته ام ....نفس بکشم بدون تو......و بی یاد تو !
یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن...
و جای خالی ات را با خاطرات با تو بودن پر کنم !


تو نگرانم نشو !
همه چیز را یاد گرفته ام !


یاد گرفته ام که بی تو بخندم.....
یاد گرفته ام بی تو گریه کنم...و بدون شانه هایت....!
یاد گرفته ام ...که دیگر عاشق نشوم !
یاد گرفته ام که دیگر دل به کسی نبندم....
و مهمتر از همه یاد گرفتم که با یادت زنده باشم و زندگی کنم !


اما هنوز یک چیز هست ...که یاد نگر فته ام ...
" که چگونه.....! برای همیشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم ...


:: موضوعات مرتبط: هذیانات من!، حرف های دل من!، غمنامه، ،
نویسنده : شیرین بانو
چقدر سخته!

چقدر سخته خدایا! چقدر سخته که

:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: حرف های دل من!، غمنامه، ،
نویسنده : شیرین بانو
ای کاش!

الان که دارم به گذشته فکر می کنم، بقدری حالم بده و بقدری ...

میدونی همش با خودم میگم ای کاش زمان دکمه برگشت به عقب داشت، کاش می تونستم الان به شش ماه قبل برگردم؛ اونوقت

:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: هذیانات من!، غمنامه، ،
نویسنده : شیرین بانو
هوای بودنت!

بی تو دلم می‌گیرد

و با خودم می‌گویم

کاش آن یک بار که دیدمت

گفته بودم

که بی تو گاه دلم می‌گیرد

که بی تو گاه زندگی سخت می شود

که بی تو گاه هوای بودنت دیوانه‌ام می‌کند

اما نمی‌گفتم

که این «گاه» ها

گهگاه

تمامِ روز و شب من می‌شوند

آن وقت بغض راه گلویم را می‌گیرد

درست مثل همین روزها

:: موضوعات مرتبط: حرف های دل من!، غمنامه، ،
نویسنده : شیرین بانو
کدامین ...؟!!

گاه دلتنــــــــــــــگ مي شوم

دلتنـگ تر از تــــــــــــــمام دلتنگي ها

حسرت ها را مي شمــــــــــــــارم

و باخــــــــــــــتن ها

و صــــــــــــــداي شکستن را!

نمي دانم من کدامين اميد را نااميــــــــــــــد کردم

و کــــــــــــــدام خواهش را نشنيدم

و به کدام دلتنگيــــــــــــــ خنديدم

كه چــــــــــــــنين دلتنگم...

:: موضوعات مرتبط: حرف های دل من!، غمنامه، ،
نویسنده : شیرین بانو
لمس کن!
لمس کن کلماتی ر اکه برایت می نویسم ...

تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست ...

تا بدانی نبودنت آزارم می دهد ...

لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان ...

که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد ...

..لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است..

لمس کن لحظه هایم را ...

تویی که می دانی من چگونه عاشقت هستم...

لمس کن این با تو نبودن هارا...
 
نمیدونم این شعر مال کیه! توی نظرات یه وبلاگ دیگه بود. ولی حرف دل منه، پس میذارمش. از نویسنده اش معذرت می خوام بی اجازه برش داشتم. خوب! دیگه حرف دل من اینقدر قشنگ نگو تا منم برشون ندارم!!!
 
پ.ن: این چند روزه اینقدر گریه کردم که الان چشمام خوب نمیبینه! همه چیزو تار می بینم!
خدا صبرمو زیاد کنه!


:: موضوعات مرتبط: حرف های دل من!، غمنامه، ،
نویسنده : شیرین بانو
از آن می خندم!

سر كلاس ادبيات معلم گفت :

 فعل رفتن رو صرف كن

گفتم : رفتم ...رفتي ...رفت

ساكت مي شوم ، مي خندم ،

 ولي خنده ام تلخ مي شود

معلم داد مي زند : خوب بعد ؟ ادامه بده

و من مي گويم : رفت ...رفت ...رفت

رفت و دلم شكست ...غم رو دلم نشست

رفت و شاديم مُرد ...

شور و نشاط رو از دلم برد

رفت ...رفت ...رفت

و من مي خندم و مي گويم :

خنده تلخ من از گريه غم انگيز تر است

كارم از گريه گذشته كه به آن مي خندم

                  


:: موضوعات مرتبط: غمنامه، ،
نویسنده : شیرین بانو
خویشتن از کف داده!

به ناخدای روی کشتی در لحظه ای که باید تغییر جهت بدهد فکر کنید.

شاید بتواند بگوید «من می توانم این کار را انجام بدهم یا آن را » اما در صورتی که دریانورد نسبتاً خوبی نباشد در آن واحد متوجه می شود که کشتی در هر حال دارد در مسیر معمول خود پیش می رود و از این رو در این لحظه دیگر فرقی نمی کند که این کار را انجام دهد یا آن کار را.

همین امر در مورد انسان نیز صادق است.

اگر فراموش کند که مراقب حرکتش به جلو باشد در نهایت لحظه ای فرا می رسد که دیگر مسئله این یا آن مطرح نخواهد شد.

نه به این دلیل که دست به گزینش زده است بلکه به این خاطر که از اقدام به گزینش و انتخاب غافل شده است.

یعنی به این می ماند که دیگران به جای او دست به انتخاب زده باشند.

چون او خویشتن خود را از کف داده است.

 

فکر کنم معلوم باشه چی میخوام بگم. اصلا حوصله ندارم توضیح بدم. اصلا حوصله هیچی رو ندارم. حتی خودمو

:: موضوعات مرتبط: غمنامه، تب!، ،
نویسنده : شیرین بانو
فاصله میان بودن و خواستن!

 

ﻫـــﻤــﯿــﺸــﻪ ﻧــــﻪ

ﻭﻟــــﯽ ﮔـــﺎﻫـــﯽ

ﻣــﯿــﺎﻥ ﺑـــﻮﺩﻥ ﻭ ﺧـــﻮﺍﺳــﺘـﻦﻓــﺎﺻـﻠــﻪ ﻣـــﯽ ﺍُﻓــﺘــﺪ

ﻭﻗـﺘــﻬــﺎﯾـــﯽ ﻫـــﺴــﺖ

ﮐـــﻪﮐــﺴــﯽ ﺭﺍ ﺑـــﺎ ﺗــﻤــﺎﻡ ﻭﺟـــﻮﺩ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫـــﯽ

ﻭﻟــــــﯽ

ﻧــﺒـــــﺎﯾــــﺩ ﮐــﻨـــﺎﺭﺵﺑــــﺎﺷـــﯽ ... ..

چقدر از این کلمه بیزارم «نباید» آخه این باید و نبایدها رو کی تعیین می کنه؟! آخه اگه درک درستی از مفهوم عشق داشتن که دیگه «نبایدی» وجود نداشت، اونم بین دو تا عاشق!

حالا، واقعا عاشق؟!!

:: موضوعات مرتبط: غمنامه، ،
نویسنده : شیرین بانو
فراموش کردنت را یاد نگرفتم!

اینو توی یه وبلاگ دیدم. دیدم حرف دل منم هست گذاشتمش. نویسنده اش نمیدونم کیه!

 

همه چیز رایاد گرفتم، یاد گرفتم که چگونه بیصدا بگریم

و هق هق گریه هایم را بابالشم بیصدا کنم تو نگرانم نشو

یاد گرفتم چگونه باتو باشم بی آنکه توباشی و نبودنت را بارویای بودنت پرکنم

یاد گرفتم که بی توبخندم و بی توگریه کنم و دیگر عاشق نشوم به غیرتو

و مهمتر از همه یادگرفتم که بایادت زنده باشم وزندگی کنم

اماهنوز یک چیز هست که یاد نگرفتم

که چگونه

برای همیشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم

و نمیخواهم یادبگیرم تو نگرانم نشو

فراموش کردنت را هیچ وقت یاد نگرفتم

:: موضوعات مرتبط: هذیانات من!، حرف های دل من!، غمنامه، ،
نویسنده : شیرین بانو
تظاهر! تظاهر! تظاهر!

به ما گذشت نیک و بد، اما تو روزگار

فکری به حال خویش کن، این روزگار نیست

 

کارمـــان به جایــی رســـیده که طـــوری بایـــد دلتنـــگ شـــویم

که به کســـی بـــرنخـــورد ..!!

آره باید مواظب باشم که به کسی برنخوره! من که دارم باهاش کنار میام، با زندگی، با روزگار، با ... باید مواظب باشم که به کسی بر نخوره!


این روزهــــایم به تظاهر می گذرد...

تظاهر به بی تفاوتی،

تظاهر به بی خیـــــالی،

به شادی،

به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست...

اما . . .

چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش"

و من اصلا بازیگر خوبی نیستم! یعنی؛ نبودم! فکر کنم دارم یکی از بهترین بازیگرا میشم! یه بازیگر حرفه ای! کسی که یه لحظه سیل اشک می ریزه! لحظه بعد طوری میخنده انگار که از ته دل شاد شاده! و لحظه بعدش طوری دیگران رو تسلی میده و نصیحت می کنه و آرومش می کنه انگار خودش هیچ غمی نداره جز غم اون بنده خدا!!

آره دارم منم یه بازیگر حرفه ای میشم!

:: موضوعات مرتبط: حرف های دل من!، غمنامه، تب!، ،
نویسنده : شیرین بانو
امشب به یاد عاشقی یادی ز یاران کنم

امشب به یاد عاشقی یادی ز یاران کنم

 به که پیغام دهم ؟ به شباهنگ که شب مانده به راه ؟

یا به اندوه کلاغان سیاه ، به پرستو که سفر میکند از سردی فصل ؟

یا به مرغان نکو چیده شهر ؟ به که پیغام دهم که به یادت هستم ؟

واااااای خداااااا!!!!

چه رویی داره این بشر شیر خام خورده؟!

:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: غمنامه، شعر، ،
نویسنده : شیرین بانو
چـه بی پــروادلـم آغـوشٍ ممنـوعه ای رامیخواهـــدکـه شـرعــی بودنـــش رافقط مـن میدانـــم ودلـم و تـو

 

اخطار!


اگه دنبال سرگرمی هستید! اگه دنبال مطالب علمی و مفید هستید!

اگه دنبال وقت گذرونی هستید! و ... اینجا نمونید و برید! به سلامت!


فقط اگه هذیانات ذهن یه دیوانه وقتی که تنهاست براتون جالبه!

میتونید بمونید و اگه حوصله تون کشید بخونیدش!


پس اگه شما هم دیوانه اید و دچار هذیان گویی! خوش اومدین!


که از قدیم گفتن دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید!

:: موضوعات مرتبط: ، خاطرات، گذشته های گذشته!، هذیانات من!، حرف های دل من!، غمنامه، شکرانه، تب!، کارت پستال!!، شعر، ،
:: برچسب‌ها: خوش اومدین دیوانه ها, هذیان, دیوانه, ,
نویسنده : شیرین بانو

صفحه قبل 1 صفحه بعد