اینجا جای حرفای یه دیوانه است! یه دیوانه که در تنهایی خودش گرفتار شده و دچار تب و هذیانه! این وبلاگ فقط یه محله برای نوشتن چیزایی که جای دیگه ای برای نگه داشتنشون نداشتم! من اینجا حرفامو میخوام بذارم، حرفای دلمو، حرفایی که گوشی برای شنیدنشون وجود نداره! حرفای یه دل دیوونه و شیدا! اگه تو هم دیوونه ای بیا تو! وگرنه اینجا وقتتو تلف نکن! عاقل من!

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 51
بازدید دیروز : 188
بازدید هفته : 968
بازدید ماه : 941
بازدید کل : 25682
تعداد مطالب : 120
تعداد نظرات : 24
تعداد آنلاین : 1



دریافت همین آهنگ
خدا - قول - نذر!!!

گاهی اوقات با خودم میگم، مگر خدا هم بدقول میشه؟! مگه میشه خدا کاری را بکنه و بعد بزنه زیرش و همه چیزو خراب کنه؟

باورم نمیشه این اتفاق بیفته! ولی افتاده!!!

حالا که این اتفاق افتاده، چطور باید توجیهش کنم؟!!!

یعنی حالا که همه چیز برگشته سرجای اولش، حتی بدتر از اولش شده! پس یعنی منم میتونم زیر قولم بزنم؟! زیر نذرم بزنم؟!!!

میدونم که نه! اما هر بار که بهش عمل می کنم، دلم میسوزه! میسوزه که دارم شکر چیزی را بجا میارم که دیگه وجود نداره!

دوباره آشفته ام! دوباره ویران!

حتی حضور پرشور و شیرین عشقم هم نمیتونه این دلسردی و آشفتگیم را از بین ببره!

دوستش دارم با تمام وجود و از اعماق قلبم! اما حضورش آرومم نمی کنه! نه! این دروغه! خیلی آروم میشم! اما !!!

اما ارامشش فقط تا وقتیه که باهاشم! قبل و بعدش این احساس وحشتناک باهامه! تا جایی که احساس تهوع میکنم گاهی!

کاش بیشتر از این زنده نمی موندم!

کاش مرگ دست خودمون بود!

کاش میتونستم تصمیم بگیرم کی بمیرم؟!

کاش بیشتر از این زنده نمی موندم!

کاش تو همون بچگی می مردم! یا بهتر بگم، زنده نمی شدم!

کاش ...!

:: موضوعات مرتبط: هذیانات من!، ،
:: برچسب‌ها: خدا, قول, عشق, دروغ, نذر, مرگ, آشفتگی,
نویسنده : شیرین بانو
تمام داستان

...

اول دلــم فراق تو را سرسری گرفت

و آن زخم كوچک دلم آخر جذام شد

شعر من از قبيله خونست خون من ،

فـــــواره از دلــــم زد و آمد كلام شد

ما خون تازه در تن عشقيم و عشق را

شعر من و شكوه تو ، رمز الدوام شد

بعد از تو باز عاشقـی و باز ... آه نه !

اين داستان به نام تو اينجا تمام شد

حسین منزوی

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: فراق, سرسری, زخم, جذام, عاشقی, عشق, فواره, شعر, ,
نویسنده : شیرین بانو
عشق ویرانگر

 

عشق ویرانــــگر او در دلــم اردو زده است

هرچه من قلب هدف را نزدم، او زده است

بیستون بود دلم... عشق چه آورده سرش

که به ارگ بــم ویران شده پهلو زده است؟

...

...

مثـــل مغرورترین کــــافر دنیــــــــا که دلش

از کَــفَش رفته و حتی به خدا رو زده است

ناخدایی شده ام خسته که بعد از طوفان

تا دم مـرگ دعــــا خوانده و پارو زده است

تا دم از مرگ زدم گفت: "دعا کن برسی!"

لعنتـــی بـاز فقط حرف دو پهلو زده است!

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: عشق, عشق ویرانگر, بیستون, ارگ بم, کافر, خدا, ناخدا, طوفان, مرگ, دعا, حرف دو پهلو, ایهام, مغرور, پارو, ,
نویسنده : شیرین بانو
هستی ام را ریختم یک جا با پای چشم تو

هستی ام را ریختم یک جا با پای چشم تو
نیست شد بود و نبودم در سرای چشم تو

تصمیم خودمو گرفتم! خوب راستشو بخوای، مدتها روش فکر کردم، دیدم نمیتونم نمیتونم دیگه به این شکل ادامه بدم
نمیتونم بیشتر از این بی اعتناییهای اونو تحمل کنم. دیدم دیگه نمی تونم کم محلی های اونو در مقابلش صبر کنم. دیگه نمیتونم همیشه و همیشه و همیشه بهش فکر کنم در حالی که اون اصلا به من فکر نمی کنه و به یاد من نیست
نمیتونم
سخته برام که اون با یکی دیگه خوش باشه و شاد باشه و خوش بگذرونه اما من دیوانه وار شب و روز به یادش باشم و خودمو آزاار بدم و مثلا عاشقش باشم و فقط و فقط اونو بخوام

:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: هذیانات من!، حرف های دل من!، غمنامه، تب!، ،
:: برچسب‌ها: انتظار, عشق, عاشق, کور, حقیقت, حقیقت تلخ, تاریکی, تنهایی, اشک, مرگ, ,
نویسنده : شیرین بانو
آرزوی خیلی ها بودم!

من – تــــو = تــــو + اون
به همین راحتی !!


تو ” برای ” من ” مهمـــّی . . .
او ” برای ” تو ” مهمـــّه . . .
تکلیف من هم کاملاً مشخّص

همه دردم این بود ....عشقش بودم وقتایی که عشقش نبود.....

 

برگ پِاییزی راهی ندارد جز سقوط وقتی میداند....درخت عشق برگ تازه ای رادر دل دارد

 

آرزوی خیلی ها بودم اما .... قربانی قدرنشناسی یك نفر شدم !!!

 

:: موضوعات مرتبط: حرف های دل من!، غمنامه، ،
:: برچسب‌ها: آرزو, قربانی, درخت, برگ, عشق, پاییز, من, تو, او, مهم, تکلیف, ,
نویسنده : شیرین بانو
من خودم هستم!
من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
من خودم بودم و یک حس غریب
که به صد عشق و هوس می ارزید
من خودم بودم و دستی که صداقت می کاشت
گرچه در حسرت گندم پوسید
من خودم بودم و هر پنجره ای که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود
و خدا می داند بی کسی از ته دلبستگیم پیدا بود
من نه عاشق بودم . . . و نه دلداده به چشمان سیاه
و نه آلوده به افکار پلید
من به دنبال نگاهی بودم . . . که مرا از پس دیوانگیم می فهمید
ارزویم این بود . . . . . . دور اما چه قشنگ
که روم تا در دروازه نور . . . تا شوم چیره به شفافی صبح
به خودم میگفتم . . . تا دم پنجره ها راهی نیست
من نمیدانستم . . . که چه جرمی دارد . . . دستهایی که تهیست
روزگاریست غریب . . .
من چه خوش بین بودم . . . همه اش رویا بود
و خدا می داند ... سادگی از ته دلبستگیم پیدا بود


:: موضوعات مرتبط: غمنامه، تب!، شعر، ،
:: برچسب‌ها: سادگی, دلبستگی, خوشبین, رؤیا, حس غریب, عشق, هوس, صداقت, پنجره, خدا, عاشق, دلداده, نور, صبح,
نویسنده : شیرین بانو
یک جور خاص!

بعضی آدم ها را نمیشود داشت
فقط میشود یک جور خاصی دوستشان داشت !
بعضی آدم ها اصلا برای این نیستند که برای تو باشند یا تو برای آن ها !
اصلا به آخرش فکر نمی کنی.
آنها برای اینند که دوستشان بداری
آن هم نه دوست داشتن معمولی نه حتی عشق !
یک جور خاصی دوست داشتن که اصلا هم کم نیست ...!
این آدم ها حتی وقتی که دیگر نیستند هم
در کنج دلت تا ابد یه جور خاص دوست داشته خواهند شد ...!

:: موضوعات مرتبط: هذیانات من!، حرف های دل من!، ،
:: برچسب‌ها: دوست, آدم, عشق, دوست داشتن معمولی, یک جور خاص, کنج دلت, تا ابد, ,
نویسنده : شیرین بانو
تصمیم!

 

بالاخره تصمیم خودم رو گرفتم!

:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: حرف های دل من!، ،
:: برچسب‌ها: دعا, نفرین, غرور, شخصیت, علاقه, دلتنگی, تنهایی, عادت, عشق, تصمیم,
نویسنده : شیرین بانو
شادی! شادم!

چند وقتیه خیلی آروم تر شدم! همش با خودم میگم الان دیگه راحت تر می تونم فکر کنم!

با خودم میگم دیگه وقتشه به خودم بیام و دست از تظاهر بردارم! دیگه می تونم واقعا زندگی کنم و توی جریان همه چیز خودم رو قرار بدم، بدون اینکه تظاهر به این کارها بکنم!

ولی وقتی کمترین نشانه ای ازش می بینم، بازم بر می گردم به حالت قبلی!

فکر می کنم دیگه بتونم حال معتادا رو درک کنم! اینکه چرا نمی تونن ترک بکنن و اگر هم ترک کردن چرا خیلی زود و به کمترین اشاره ای دوباره برمی گردن و دوباره شروع می کنن!

شاید عشقم یه جور اعتیاد باشه! ذره ذره وجودت اونو می خواد ولو تو انکارش کنی و ازش دوری کنی!

ولو بدونی این عشق ممنوعه و به جایی راه نداره بجز نابودی فکر و روح و جانت!

امروز یه خبر خوندم که

:: ادامه مطلب
:: موضوعات مرتبط: حرف های دل من!، ،
:: برچسب‌ها: عشق, مرگ, اعتیاد, معتاد, آرامش, زندگی, تظاهر, عشق ممنوع, رودخونه, دروغ, جدایی, حسرت, غصه,
نویسنده : شیرین بانو
دل دیوانه

در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد.

کس جای در این منزل ویرانه ندارد.

دل را به کف هر که دهم باز پس آرد.

کس تاب نگهداری دیوانه ندارد

:: موضوعات مرتبط: حرف های دل من!، شعر، ،
:: برچسب‌ها: دل, عشق, خانه, منزل, ویرانه, کف, دیوانه, دل دیوانه, منزل ویرانه,
نویسنده : شیرین بانو

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد