![]() |
سه شنبه 10 ارديبهشت 1392 |
یعنی منم بدجنس شدم؟!
راستش وقتی گفت دلتنگت شده ام! خیلی خوشحال شدم! توی دلم گفتم خوبه! بذار کمی مزه دلتنگی رو بچشه! بذار بفهمه! اقلا یه ذره! اقلا یه مدت کوتاه! اقلا ...! بذار بفهمه من چی کشیدم!
اما غمش غمگینم کرد! یعنی من دیوونه ام؟!
آره دیگه! دیوونه ام! اگه این طور نبود که بلافاصله راهشو بهش یاد نمی دادم که!
میذاشتم خوب غصه بخوره! دلتنگ بشه! انتظار بکشه! زجر بکشه! بعد بهش می گفتم! بعد اینا رو ازش برطرف می کردم! میذاشتم اگر نه به اندازه من، که به اندازه یه ذره! فقط یه ذره از چیزی که من کشییدم، اونم بکشه!
می ذاشتم اونم ذره ذره آب بشه و بعد که خوب زجر کشید بهش می گفتم!
ولی نتونستم!
نمیتونم حتی همون یه ذره دلتنگی و غصه اش رو هم ببینم! نتونستم!
نظرات شما عزیزان:
:: برچسبها: غصه, دلتنگی, زجر, بدجنس, مزه, غم, انتظار, من, ,
![]() نویسنده : شیرین بانو
![]() |