![]() |
چهار شنبه 18 بهمن 1391 |
به ما گذشت نیک و بد، اما تو روزگار
فکری به حال خویش کن، این روزگار نیست
کارمـــان به جایــی رســـیده که طـــوری بایـــد دلتنـــگ شـــویم
که به کســـی بـــرنخـــورد ..!!
آره باید مواظب باشم که به کسی برنخوره! من که دارم باهاش کنار میام، با زندگی، با روزگار، با ... باید مواظب باشم که به کسی بر نخوره!
این روزهــــایم به تظاهر می گذرد...
تظاهر به بی تفاوتی،
تظاهر به بی خیـــــالی،
به شادی،
به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست...
اما . . .
چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش"
و من اصلا بازیگر خوبی نیستم! یعنی؛ نبودم! فکر کنم دارم یکی از بهترین بازیگرا میشم! یه بازیگر حرفه ای! کسی که یه لحظه سیل اشک می ریزه! لحظه بعد طوری میخنده انگار که از ته دل شاد شاده! و لحظه بعدش طوری دیگران رو تسلی میده و نصیحت می کنه و آرومش می کنه انگار خودش هیچ غمی نداره جز غم اون بنده خدا!!
آره دارم منم یه بازیگر حرفه ای میشم!
نظرات شما عزیزان:
![]() نویسنده : شیرین بانو
![]() |