![]() |
دو شنبه 16 بهمن 1391 |
تو همان میوه ممنوع منی !
که نگاه کردن به تورا هم بر من قدغن کرده اند .
اما ،
من که عاقبت تو را خواهم چید ،
مجازاتش هر چه که میخواهد باشد ،
حتی رانده شدن از این دنیا .
بگذار مرا به جهنم ناکجاآباد تبعید کنند اصلا .
سیب میخواهم ،
بهشت ارزانی خودشان .
شعر قشنگیه، دوستش دارم اولش درسته ولی ... «من عاقبت تو را خواهم چید» نه این درست نیست!
ولی باز بقیه اش درسته! اون وقت متوجه شدی فرقش چی شد؟
اینکه شاعر این شعر امیدواره به آرزوش برسه، ولو با رانده شدن از بهشت!
اما من! ... رانده شدم از بهشت! تبعید شدم به نا کجا آباد! بی اینکه به اونی که میخواستم برسم!!!
از همه مهمتر اینکه مطمئنم هرگز بهش نمی رسم! همون مختصر امید رو هم ندارم!
یعنی دیگه نمیخوام که داشته باشم! دیگه خودم نمیخوام باهاش باشم!
حالا که اون رفته! رفته با یکی دیگه! دیگه نمیخوام برگرده!
نظرات شما عزیزان:
:: برچسبها: میوه, میوه ممنوع, چراغ, هیچ کس, خداحافظی, سوگند, قلم, شاعر, میوه ممنوعه, بهشت, سیب, ناکجا آباد, رانده شده, تبعید,
![]() نویسنده : شیرین بانو
![]() |