![]() |
دو شنبه 11 خرداد 1394 |
از اینکه این طور شاد میشه که به قول خودش در عرش سیر می کنه خیلی خوشحال میشم! از اینکه با وجود این همه فاصله میتونم اینطور روش اثر بذارم در پوست خودم نمی گنجم! اما در عین حال می ترسم!
می ترسم همه اینا بخاطر این باشه که از هم دوریم!
میترسم بخاطر این باشه که از من توی ذهنش یه شخصیت و یه چهره ای ساخته باشه که با خود خودم متفاوت باشه!
همینا باعث میشه که از این که بتونم برای همیشه باهاش بمونم ناامید بشم و برای از دست دادنش نگران!
نظرات شما عزیزان:
![]() نویسنده : شیرین بانو
![]() |