سه شنبه 17 بهمن 1391 |
این شعرو توی یه وبلاگ خوندم. خیلی قشنگه!
انگار شاعرش اینو فقط برای دل من گفته. بااین که خیلی جوونه ولی شعرای خیلی قشنگی میگه!
آن روزهـــا در قلب من بـــودی و رد شد
قــلبــم که زیــر دست و پا افتـــاد بــد شد
آن روزها ســاقی برایت میشــدم من
امـــا همین مستی دچار یک حســد شد
آن روزها گل بود و شـــور و عـــشـــق اما
آخرتوبردی بازی دل را . . . نـــود شد
آن روزها حـــرف از ســفر گفتن خطــا بود
دیــدی ؟ ... خطــا کردن چه راحت تا ابــد شد
شایــد خیــانت کــردی و رفتی ، ولی دل
مسموم عُـــزلت با همان نیشی که زد شد
این روح زخمی خورده بعد از آن تباهی
بی بال و پر مـــرغی که هردم می پـــرد شد
آن عــشــق رویایی ببین دیگر پس از تـــــو
شیــــری که قــلبــم را به سختی می درد شد
رفتی و این کـــهنـــه دل بیچاره را . . . مــــــــرگ
تنهــا خریــداری که راحت می خــرد شد
آن قـــدر چشمانم برایت زنـــدگی کرد
تا یک شبی در گریـــه ها مـُــرد و جســد شد
مِـــهـــری که عشقت را به ساحل می کشانیـــد
آخـــر همان موجی که سیلی می زنـــد شد
آن روز ها رفت و تو امـــا خـــاطـــراتت . . .
طبعــی که دل را تا ســـرودن می بــرد شد
نظرات شما عزیزان:
نویسنده : شیرین بانو
|