![]() |
یک شنبه 8 بهمن 1391 |
تصمیم جدیدی گرفته ام. میخوام از این به بعد دیگیه مخاطبم اون! نباشه.
خاطراتشم که تکرار می کنم و دنبال طوری بنویسم که انگار با یکی دیگه حرف میزنم.خوبه خداجون؟!
فکر کنم خوب باشه! آخه از همه چیز خبر داری! این طوری خیالم راحت تره! چون میدونم از ته دلم خبر داری و می دونی هر حرفی که می زنم چیه و با چه احساسی می گم! این طوری دیگه شاید لازم نباشه برای اثبات حرفا و احساساتم دلیل بیارم!
تازه یه خوبی دیگه هم داره که باعث شده این تصمیم رو بگیرم، اونم اینه که اینطوری کم کم حضورش توی ذهنم و فکرم کمرنگ تر میشه!
نمیدونم چطوره که وقتی اون این قدر راحت منو فراموش میکنه و خیلی ساده میگه من همیشه به یادت نیستم! من چرا حتی یه لحظه فکرم خالی از یاد اون نیست و همیشه به یادشم! مخصوصا الان که دیگه مال یکی دیگه است و یکی دیگه مال اونه!
نمیخوام! نه! نمیخوام وارد رابطه اونا بشم! نمیخوام روی زندگیشون تأثیر بذارم! نمیخوام باعث بشم که زندگیشون به واسطه حضور یکی دیگه دچار مشکل بشه!
اگه میخواستم، خوب، کاری می کردم که اصلا طرف اون نره!
اصلا اگه شریک خوب بود خدا برای خودش یه شریک درست میکرد! (هاهاهاهاهاها! عجب حرف بیخودی گفتما!)
نظرات شما عزیزان:
![]() نویسنده : شیرین بانو
![]() |